من خوشبختم چون تورو دارم

سخت میگذرد وقتی یار داری و حوصله نداشته باشه

حالم بد جور گرفته و حرابه 

دلم بد جور گرفته از این زمونه

اشکام میریزه مث بارون 

همه خانوادم خوابیدن کسی نیس زنگ بزنم باهاش حرف بزنم

چقد حس تنهایی کردم چقد حس دلتنگی کردم 

چقد فک کردم دورم چقد حس کردم طنابم از دنیا کنده شده 

دلتنگ شدم

دلتنگ روزایی که مث خواب گذشته 

استرس روزایی میکشم که بدون اجازش اب نخوردم من خوشبختم چون تورو دارم...

ی حس بد دارم خستگی کوفتگی درماندگی

راحت نیستم حتی با خودم

انقد تعارف بازی دراوردم که خودمم خسته شدم

اتفاقای جوراجوری برام میفته

دلم اساسی گرفته

حس خفگی بهم دست داده

کلی از کارام مونده 

فردا تا شب یکسره سرکارم 

کاش ی روز کامل وقت داشتم

یادش بخیر روزایی بود که چندبار پست میذاشتم الان حتی وقت ندارم فکر کنم خخخخ چه برسه به نوشتن

خیلی ناراحتم 

امروز تولد همسر جانه

اما نتونستم هیچ کاری بکنم

جز ی کادویی که دوهفته قبل خریدم 

خیلی وقته ننوشتم گوش شیطون کر از این به بعد روزانه مینویسم

تنها چیزی که داره همین حساسیته 

خیلی عذابم میده واقعا 

امروز که کلافه شدم انقد هم داغم که خدا میدون ه

فش فش کنانم خخخخ

از کله صبح تا الان اینجوریم

خدایا ی فرجی کن من فردا بتونم این اتاق یکم جمع کنم اخه چه وضعشههههههههههه